طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دام گه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سلام
از امروز انشالله در بلاگ اسکای حرفای دلم رو می نویسم
یادش بخیر یه زمانی تمام خاطرات تلخ و شیرین زندگیمو برای پرشین بلاگ تعریف می کردم تا یه روز فهمیدم یه آشنا بدون اجازه وارد خلوت دلم شده! از اون روز دیگه دست و دلم به نوشتن نرفت و همینجور خاطرها تو دلم انباشته شد..تا امروز که دیدم دیگه نمی تونم سکوت کنم و دل و زدم به دریا و سفره ی دلم رو در بلاگ اسکای پهن کردم...
دلم خیلی تنگه برای دوباره دیدنش ...روز شماری می کنم برای برگشتنش
هیچوقت یادم نمیره با صدای گریون بهم گفت میتونی ۴سال برام صبر کنی؟!اونموقع فکر میکردم ۴ سال چقدر طول میکشه حتما به اندازه یه عمر برام میگذره اما چه زود گذشت چه زود به دوریش عادت کردم
تو این ۴ سال چه بر من گذشت خدایا