آسودگی خیال!

بالاخره را حت شدم ...الان دیگه وقتشه memorim رو restart کنمو از نو شروع کنم

پیش به سوی یه زندگی جدید

دیگه بهم ثابت شده که گذشته هیچ سودی برام نداشته ..حالا چرا من تا همین دیروز تو گذشته ها با آدماش سیر میکردم خدا می دونه! شاید می خواستم به خودم چیزی رو ثابت کنم..چه میدونم والا انسان موجود عجیب غریبیه

به هر حال مطمئنم وقتی به گذشته رجوع کنم در آینده ،هیچ وقت حصرت نمی خورم ..چون خدا بهم نشون داد که اون فکرای پروانه ای که در مورد بعضی از شخصیتهایی که طی این ۶-۵ ساله تو زندگینم اومدن و رفتن باطل بوده و هیچ کدوم بدرد زندگی کردن نمی خوردن

باز خدا رو هزار مرتبه شکر که انقد دوسم داشته که همیشه راه درست رو در عین موندن تو یه جاده ی تاریک و زشت بهم نشون داده!

                                        خدایا شکرت

 

مرد آمد و دردی به دل عالم شد

از روز ازل قسمت زنها غم شد

در دفتر خاطرات حوا خواندم:

جانم به لبم رسید تا آدم شد

 

چرندیات!

بی خود نیست همه چیز یادم میره اینقدر که فکر وخیال می کنم


خیلی جالبه ۱ ساعت درد ودلت رو بنویسی به محض اینکه sendرو زدی همش پاک شه!!

واسه آدم حس و حال نمی گذارند!!!!!!!!!!!