آسودگی خیال!

بالاخره را حت شدم ...الان دیگه وقتشه memorim رو restart کنمو از نو شروع کنم

پیش به سوی یه زندگی جدید

دیگه بهم ثابت شده که گذشته هیچ سودی برام نداشته ..حالا چرا من تا همین دیروز تو گذشته ها با آدماش سیر میکردم خدا می دونه! شاید می خواستم به خودم چیزی رو ثابت کنم..چه میدونم والا انسان موجود عجیب غریبیه

به هر حال مطمئنم وقتی به گذشته رجوع کنم در آینده ،هیچ وقت حصرت نمی خورم ..چون خدا بهم نشون داد که اون فکرای پروانه ای که در مورد بعضی از شخصیتهایی که طی این ۶-۵ ساله تو زندگینم اومدن و رفتن باطل بوده و هیچ کدوم بدرد زندگی کردن نمی خوردن

باز خدا رو هزار مرتبه شکر که انقد دوسم داشته که همیشه راه درست رو در عین موندن تو یه جاده ی تاریک و زشت بهم نشون داده!

                                        خدایا شکرت

 

مرد آمد و دردی به دل عالم شد

از روز ازل قسمت زنها غم شد

در دفتر خاطرات حوا خواندم:

جانم به لبم رسید تا آدم شد

 

نظرات 2 + ارسال نظر
یاس سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ق.ظ http://www.gheddis.blogsky.com

یعنی چی پیش به سوی زندگی
کدوم زندگی حالا زندگی به مردگی شباهت داره
به عادت به تکرار داریم زندگی میکنیم

امیر پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.deltangiii.blogsky.com/

سلام
خوبی
خوب با خدا راز ونیاز می کنی
راستی اگه مایل بودی یه سری به ما بزن
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد